شهادت امام سجاد (ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

لاله سرخ شهادت تن تبدار من است * * * چشمه فیض خدا چشم گهر بار من است

حافظ خون پیام شهدای ره دین * * * لب گویای من و دیده خونبار من است

آنکه در کرببلا بود انیس پدرم * * * درره شام بلا مونس و غمخوار من است

از غم اصغر و اکبر جگرم می سوزد * * * آه از این غم که خداوندخبر دار من است

فرا رسیدن 25 محرم (بروايتی) سالروز شهادت چهارمين اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، حضرت زين العابدين امام سجاد علیه السلام را به محضر امام عصر حضرت حجة ابن الحسن عسکری علیه آلاف التحیة و السلام و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض مینماییم .

عاشورا و وظایف مبلغان

وظایف مبلغان

بلبلان بوستان استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی و پاسداران فرهنگ عاشورایی و همه عالمان و مرثیه سرایان و مداحان اهل بیت علیهم السلام وظیفه دارند، در برابر سیاست تسامح و لبخند به استکبار، سیاست سوگواری بر مظلوم و نهیب و خروش در برابر شیطان بزرگ و نرمش و عطوفت با خودی ها را ترویج کنند.

برای مقابله با اهداف کفر جهانی و سیاست رسانه های آنان اقدامات زیر ضروری است:

1 - اهداف قیام قدسی اباعبدالله علیه السلام بر اساس کلام خود آن بزرگوار بدون هر گونه تحریف و گزینش تبیین شود.

2 - وقایع جان سوز کربلا با دقت و مستند برای نسل های جدید تبیین گردد.

3 - عقاید اصیل شیعی و اسلامی به توده های مردم آموزش داده شود.

4 - احکام دینی و فقه سنتی و پویای اسلام به فرزندان امت اسلامی ارائه گردد.

5 - شبهات روشنفکرنمایان و روزنامه های زنجیره ای پاسخ گفته شود.

6 - از حوادث کربلا، تحریف زدایی صورت گیرد.

7 - راه کارهای وحدت امت اسلامی در تمسک به قرآن و عترت علیهم السلام تبیین شود.

8 - روح امید و توکل به خدای متعال در امت اسلامی تقویت گردد.

9 - دشمنان امت اسلام و اندیشه ها و حاکمیت قوانین الهی در عصر کنونی به مردم معرفی شوند.

10 - محبت و معرفت عترت علیهم السلام و انس و الفت با قرآن و حدیث به عنوان تنها راه کار رهایی امت اسلامی برای نسل جوان تبلیغ گردد.

11 - مبلغان متعهد با هر گونه تحریف دین چه تحریف های برخاسته از امواج غرب گرایی و التقاط و چه تحریف های برخاسته از رسوبات جهل و جمود، با تمام توان مبارزه کنند.

پاسداری از عاشورا

پاسداری از عاشورا

در دنیای رسانه سالاری ، عاشورا و سیدالشهداء علیه السلام هم مورد هجوم فرهنگی است نه هجوم فیزیکی، و پاسداری از فرهنگ عاشورا وظیفه ماست.

پاسداری از عاشورا، پاسداری از ایمان و توحید و حاکمیت خدا بر سراسر جهان است.

پاسداری از عاشورا فقط در برگزاری روضه های بدون توجه به اهداف و آرمان های حسینی نیست. پاسداری از عاشورا در محبت های فاقد معرفت خلاصه نمی شود.

پاسداری از فرهنگ عاشورا، با اقامه معروف ها و نبرد با همه منکرات اجتماعی و به ویژه فرهنگ وابستگی به کفار خارجی و مبارزه با ترویج فرهنگ اقتصادی استعماری تحقق می پذیرد.

پاسداری از عاشورا، به معنای بریدن از حکومت های یزیدی و وابسته و پیوستن به اردوگاه سیدالشهداء است.

پاسداری از عاشورا، فریاد بلند بازگشت امت اسلامی به سوی عترت پیامبر خداست.

اگر ماه رمضان ماه قرآن و بازگشت به کتاب الهی است، ماه محرم ماه بازگشت امت به سوی عترت رسول الله صلی الله علیه وآله و دومین یادگار گرانبهای نبوی صلی الله علیه وآله است; بازگشت به مرجعیت علمی عترت علیهم السلام در برابر همه مدعیان دانش اجتماعی، مدیریت و سیاستمداران حرفه ای، بازگشت به مرجعیت سیاسی عترت علیهم السلام در برابر همه تئوریسین ها; ازگشت به قرائت عترت از اسلام و قرآن در برابر قرائت های غربی و شرقی و قرائت بی سوادان و بدسوادان و کعب الاحبارها و همه ناآشنایان به اندیشه های نبوی صلی الله علیه وآله و علوی علیه السلام.

پاسداری از فرهنگ عاشورا آن است که به همه مسلمانان و علاقمندان شناخت اسلام در دنیا اعلام شود: تنها تفسیر مورد قبول از اسلام و قرآن و محمدصلی الله علیه وآله تفسیری است که سیدالشهداء و امامان معصوم علیهم السلام ارائه داده اند، و اسلامی که با هر قرائتی بسازد، اسلام نیست، بلکه دینی است که بر اساس آن یزید اجتهاد می کند و خون بزرگترین نگهبان اسلام و چراغ هدایت امت و سرور جوانان بهشتی حلال شمرده می شود.

اجتهادهای ناشیانه و مغرضانه همچون قرائت های جدید، بهانه ای برای تحریف دین است.

پاسداری از فرهنگ عاشورا ، مبارزه با هر گونه انحراف عقیدتی و اجتماعی به ویژه در سطح کلان و در زندگی مسؤولان و سردمداران نظام سیاسی است.

حضرت سیدالشهداء مبانی قیام عاشورا را برای فرزدق شاعر معروف چنین ترسیم کرده است: «ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد فی الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استاثروا فی اموال الفقراء و المساکین و انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله، لتکون کلمة الله هی العلیا;

اینان اطاعت شیطان را سخت متعهدند و اطاعت رحمان راکنار گذاشته اند، در زمین تباهی پدید آورده اند، حدود الهی را معطل گذاشته اند، میگساری می کنند و اموال فقیران و محرومان را به خود اختصاص می دهند. و من از هر کس دیگر به یاری دین و عزت بخشیدن به شریعت او و جهاد در راه او شایسته ترم، باشد که سخن خدا برترین باشد.»

امام حسین (ع)

امام‌ حسين‌(علیه السلام)درسخنان‌ شهداي‌ پيش‌ ازعاشورا

قيس‌ بن‌ مسهّر صيداوي‌
قيس‌ بن‌ مسهّر كه‌ حامل‌ نامة‌ امام‌(علیه السلام) در منزل‌ بطن‌ الرمه‌ به‌ سوي‌ مردم‌ كوفه‌ بود به‌خاطر دستگيري‌ مجبور به‌ پاره‌ كردن‌ نامة‌ امام‌(علیه السلام) شد و پس‌ از دستگيري‌ ابن‌ زياد او رامجبور كرد كه‌ براي‌ سب‌ حسين‌ و پدر و برادرش‌ بر بالاي‌ منبررود.
به‌ حسين‌(علیه السلام) لبيك‌ گوييد
او پيشنهاد عبيدالله را پذيرفت‌ و در مسجد اعظم‌ كوفه‌ و در جمع‌ مردم‌ كوفه‌ـ كه‌ به‌دعوت‌ عبيدالله و براي‌ شنيدن‌ سخنان‌ قيس‌ گردآمده‌ بودندـ بر بالاي‌ منبر رفت‌ و پس‌ ازحمد و ثناي‌ الهي‌ و درود بر رسول‌ خدا و رحمت‌ بر علي‌ و فرزندانش‌ و لعن‌ و نفرين‌ برعبيدالله و پدرش‌ و سردمدارانش‌، به‌ معرفي‌ حسين‌ بن‌ علي‌ پرداخت‌ و گفت‌:
«اي‌ مردم‌ حسين‌ بن‌ علي‌ بهترين‌ خلق‌ خدا و فرزند فاطمه‌ دختر رسول‌ خداست‌، ومن‌ فرستاده‌ او به‌ سوي‌ شما هستم‌، من‌ در يكي‌ از منازل‌ بين‌ راه‌ از او جدا شده‌ و نزد شماآمدم‌ تا پيام‌ او را برسانم‌، به‌ نداي‌ او لبيك‌ گوييد».
او بعد از اين‌ قضيه‌ به‌ دستور عبيدالله از بالاي‌ قصر دارالاماره‌ به‌ زير افكنده‌ شد و به‌شهادت‌ رسيد و با رسيدن‌ خبر شهادت‌ او به‌ امام‌ حسين‌(علیه السلام) اشك‌ از ديدگان‌ مباركش‌جاري‌ شد و محزون‌ گرديد.

مصیبت ابو الفضل (ع)

گريه امام زمان(ع) در مصيبت حضرت ابوالفضل (ع)

 

جناب حجت‏الاسلام آقاى قاضى زاهدى گلپايگانى مى‏فرمايد: من در تهران از جناب آقاى حاج محمد على فشندى كه يكى از اخيار تهران است، شنيدم كه مى‏گفت: من از اول جوانى مقيّد بودم كه تا ممكن است گناه نكنم و آن‏قدر به حج بروم تا به محضر مولايم حضرت بقيةاللَّه، روحى فداه، مشرف گردم. لذا سالها به همين آرزو به مكه معظمه مشرف مى‏شدم.
در يكى از اين سالها كه عهده‏دار پذيرايى جمعى از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذيحجه با جميع وسائل به صحراى عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنكه حجاج به عرفات بيايند، براى زوارى كه با من بودند جاى بهترى تهيه كنم. تقريباً عصر روز هفتم بارها را پياده كردم و در يكى از آن چادرهايى كه براى ما مهيا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم كه غير از من هنوز كسى به عرفات نيامده است. در آن هنگام يكى از شرطه‏هايى كه براى محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب اين همه وسائل را به اينجا آورده‏اى؟ مگر نمى‏دانى ممكن است سارقان در اين بيابان بيايند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا كه آمده‏اى، بايد تا صبح بيدار بمانى و خودت از اموالت محافظت بكنى. گفتم: مانعى ندارد، بيدار مى‏مانم و خودم از اموالم محافظت مى‏كنم.
آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بيدار ماندم تا آن‏كه نيمه‏هاى شب ديدم سيد بزرگوارى كه شال سبز به سر دارد، به در خيمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلى، سلام عليكم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ايشان وارد خيمه شدند و پس از چند لحظه جمعى از جوانها كه تازه مو بر صورتشان روييده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسيدند. من ابتدا مقدارى از آنها ترسيدم، ولى پس از چند جمله كه با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جاى گرفت و به آنها اعتماد كردم. جوانها بيرون خيمه ايستاده بودند ولى آن سيد داخل خيمه تشريف آورده بود. ايشان به من رو كرد و فرمود: حاج محمد على! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟
فرمودند: شبى در بيابان عرفات بيتوته كرده‏اى كه جدم حضرت سيدالشهداء اباعبداللَّه‏الحسين(علیه السلام) هم در اينجا بيتوته كرده بود. من گفتم: در اين شب چه بايد پبكنيم؟ فرمودند: دو ركعت نماز مى‏خوانيم، در اين نماز پس از حمد، يازده مرتبه قل‏هواللَّه بخوان.
لذا بلند شديم و اين عمل را همراه با آن آقا انجام داديم. پس از نماز آن آقا يك دعايى خواندند كه من از نظر مضامين مانند آن دعا را نشنيده بودم. حال خوشى داشتند و اشك از ديدگانشان جارى بود. من سعى كردم كه آن دعا را حفظ كنم ولى آقا فرمودند: اين دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهى كرد. سپس به آن آقا گفتم: ببينيد آيا توحيدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آيات آفاقيه و انفسيه بر وجود خدا استدلال كردم و گفتم: من معتقدم كه با اين دلايل، خدايى هست. فرمودند: براى تو همين مقدار از خداشناسى كافى است. سپس اعتقادم را به مسئله ولايت براى آن آقا عرض كردم. فرمودند: اعتقاد خوبى دارى. بعد از آن سؤال كردم كه: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(علیه السلام) در كجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خيمه است.
سؤال كردم: روز عرفه، كه مى‏گويند حضرت ولى‏عصر(علیه السلام) در عرفات هستند، در كجاى عرفات مى‏باشند؟ فرمود: حدود جبل‏الرحمة. گفتم: اگر كسى آنجا برود آن حضرت را مى‏بيند؟ فرمود: بله، او را مى‏بيند ولى نمى‏شناسد.
گفتم: آيا فردا شب كه شب عرفه است، حضرت ولى‏عصر(علیه السلام) به خيمه‏هاى حجاج تشريف مى‏آورند و به آنها توجهى دارند؟ فرمود: به خيمه شما مى‏آيد؛ زيرا شما فردا شب به عمويم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل مى‏شويد.
در اين موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلى، چاى دارى؟ ناگهان متذكر شدم كه من همه چيز آورده‏ام ولى چاى نياورده‏ام. عرض كردم: آقا اتفاقاً چاى نياورده‏ام و چقدر خوب شد كه شما تذكر داديد؛ زيرا فردا مى‏روم و براى مسافرين چاى تهيه مى‏كنم.
آقا فرمودند: حالا چاى با من. از خيمه بيرون رفتند و مقدارى كه به صورت ظاهر چاى بود، ولى وقتى دم كرديم، به قدرى معطر و شيرين بود كه من يقين كردم، آن چاى از چايهاى دنيا نيست، آوردند و به من دادند. من از آن چاى دم كردم و خوردم. بعد فرمودند: غذايى دارى، بخوريم؟ گفتم: بلى نان و پنير هست. فرمودند: من پنير نمى‏خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بياور، من مقدارى نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ايشان از نان و ماست ميل فرمودند.
سپس به من فرمودند: حاج محمدعلى، به تو صد ريال (سعودى) مى‏دهم، تو براى پدر من يك عمره به‏جا بياور. عرض كردم: اسم پدر شما چيست؟ فرمودند: اسم پدرم »سيد حسن« است. گفتم: اسم خودتان چيست؟ فرمودند: سيد مهدى. من پول را گرفتم و در اين موقع، آقا از جا برخاستند كه بروند. من بغل باز كردم و ايشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتى خواستم صورتشان را ببوسم، ديدم خال سياه بسيار زيبايى روى گونه راستشان قرار گرفته است. لبهايم را روى آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسيدم.
پس از چند لحظه كه ايشان از من جدا شدند، من در بيابان عرفات هر چه اين طرف و آن طرف را نگاه كردم كسى را نديدم! يك مرتبه متوجه شدم كه ايشان حضرت بقيةاللَّه، ارواحنافداه، بوده‏اند، به‏خصوص كه اسم مرا مى‏دانستند و فارسى حرف مى‏زدند! نامشان مهدى(علیه السلام) بود و پسر امام حسن عسكرى(علیه السلام) بودند.
بالاخره نشستم و زارزار گريه كردم. شرطه‏ها فكر مى‏كردند كه من خوابم برده است و سارقان اثاثيه مرا برده‏اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گريه‏ام شديد شد.
فرداى آن روز كه اهل كاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى كاروان قضيه را نقل كردم، او هم براى اهل كاروان جريان را شرح داد و در ميان آنها شورى پيدا شد.
اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خوانديم. بعد از نماز با آن‏كه من به آنها نگفته بودم كه آقا فرموده‏اند: »فردا شب من به خيمه شما مى‏آيم؛ زيرا شما به عمويم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل مى‏شويد« خود به خود روحانى كاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شورى برپا شد و اهل كاروان حال خوبى پيدا كرده بودند، ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقيةاللَّه، روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، بودم.
بالاخره نزديك بود روضه تمام شود كه كاسه صبرم لبريز شد. از ميان مجلس برخاستم و از خيمه بيرون آمدم، ناگهان ديدم حضرت ولى‏عصر(علیه السلام) بيرون خيمه ايستاده‏اند و به روضه گوش مى‏دهند و گريه مى‏كنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام كنم كه آقا اينجاست، ولى ايشان با دست اشاره كردند كه چيزى نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چيزى بگويم. من اين طرف در خيمه ايستاده بودم و حضرت بقيةاللَّه، روحى‏فداه، آن طرف خيمه ايستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گريه مى‏كرديم و من قدرت نداشتم كه حتى يك قدم به طرف حضرت ولى‏عصر(علیه السلام) حركت كنم. بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشريف بردند.


 برگرفته از: آثار و بركات حضرت امام حسين(علیه السلام)، ص23، قضيه 5.

 

 
مداحی های محرم